طرزی افشار
طرزی افشار شاعر ایرانی عهد شاه عباس دوم بود که به ساختن واژهها و فعلها و مصدرهای جعلی شهرت داشت. وی از ایل افشار و مولدش روستای طرزلو در اطراف ارومیه بود و در دربار مقامی ارجمند داشت. در اوایل سد ه یازدهم از اصلاحکنندگان زبان و دشمنان اشرافیت بهشمار میرفت.
بنا به گفته نویسنده مجمعالفصحاء طرزی مردی ظریفِ خوشطبعِ عاشقپیشه صافاندیشه بود.طرزی از شعرای اواسط سده یازدهم قمری و معاصر با شاه صفی و شاه عباس دوم بود..و ی تعلیمات ابتدایی را نزد ملای همان روستای زادگاهش فراگرفت و سپس به ارومیه رفت. در جوانی به قزوین و از آنجا به عزم تحصیل به اصفهان رفت..
دیوان اشعار طرزی
دیوانِ اشعارِ طرزی از 210 صفحه تشکیل شده است که به انتخاب ابیاتی از این دیوان را می خوانیم
———————————————
زِ رویِ دوست، روئی خوبتر نیست
چو راهِ عشق، راهی پُر خطر نیست
زِ بس اشگیدم، آبم نیست در چشم
زِ بس آهیدم، آهم در جگر نیست
******************************
مرا هست از غمِ ابر و هلالی
شبی چون ماهی و ماهی چو سالی
دلا ما را به زیرِ بارِ عشقت
به جان بُردن نباشد احتمالی
******************************
ای بی سبب زِ یاران، قطعیده آشنائی
ما با تو می وفائیم، گر تو نمی وفائی
دردا که دردمندم، از دردِ دوریِ تو
در دم اگر بمیرم، دردم نمی دوائی
******************************
به مرهمیدنِ هر دلِ شکسته میکوشی
رسد چو نوبتِ این خسته، میفراموشی
تو کز کَرم، همه را چشمهٔ حیاتیدی
چرا برایِ منِ تشنه لب نمیجوشی؟
******************************
بیمارِ دردِ عشقم و آن لب دوایِ من
بوسی از آن لب ار نشود داده، وایِ من
می التماسم از تو نگارا که چون مرا
پرسند از تو کیست؟ بگو مبتلایِ من
******************************
آن زلف که هست چون کمندا
ای کاش به حلقم افکنندا
من در رهِ یار میکَنم جان
فرهاد نیَم که کوه کندا
دیدگاهتان را بنویسید