ابن یزدانیار اورموی
ابوبکر حسین بن علی بن یزدانیار اورموی از عرفای ایرانی در سدۀ ۳ و ۴ قمری است.
در تعرف کلابادی ،قدیمیترین منبعی که نام ابن یزدانیار آورده شده است ،از او در کنار دیگر رجال صوفیۀ ایران چون ابوحفص حداد ،بایزید بسطامی و … نام برده شده است. کلابادی نامی از شهر وی نیاورده است اما ابن یزدانیار بنابر روایتهای مشهور اورموی بوده است.
جمله «امسیت کردیا و اصبحت عربیا» ، جمله ی معروف یزدانیار اورموی را مولوی در دیباچه دفتر اول مثنوی از قول جد حسام الدین چلبی آورده است. منتهی یا به واسطه شهرت زیاد یا به دلیل اینکه شاید مولوی نیز نام او را نمیدانسته است در آنجا نیامده. کرد بودن گوینده این جمله و به تبع آن همۀ خاندان حسام الدین چلبی از این جمله مستفاد میگردد. در کتاب تلخیص الآثار فی عجائب الاقطار از عبد الرشید بن صالح بن نوری باکویی آمده است:«و ینسب الیها [ای الی ارمیه] الشیخ عارف زاهد الحسین بن علی بن یزدانیار و هو القائل امسیت کردیا و اصبحت عربیا تو فی سنه ثلاث و ثلاثین و ثلاثمائه و دفن بها.» از این عبارت و عبارت دیباچه مثنوی مستفاد میشود که ابن یزدانیار ،گوینده این عبارت مشهور جد اعلای حسام الدین چلبی و اهل ارومیه بوده است.
ابن یزدانیار معاصر عرفایی چون جنید و شبلی ابوالحسن نوری بوده. در طبقات سلمی ،تعرف کلابادی ،لمع سراج و تهذیب الاسرار خرگوشی و رساله قشیری و طبقات انصاری سخنان ابن یزدانیار آمده است. در این آثار سخنانی از او درباره استغفار ،توبه ،ورع ،رضا ،حیا ،انس به خدا ،محبت و وفا ،معرفت ،مشاهده حق و تصوف آمده است. سلمی سخنان ابن یزدانیار را با واسطۀ ابوبکر رازی و محمد بن شاذان نقل کرده است.
محل تولد
«متأسفانه در ضبط نام شهر ابن یزدانیار، برای بعضی کاتبان قدیم ابهامی وجود داشته است. در متن طبقات الصوفیه سلمی، نام شهر او «اُرمیـه» آمده، امّا در رساله قشیریّه به صورت «ارمینیه» ضبط شده است. ولی «ارمنیّه» قطعاً تصحیف است؛ و صورت صحیح آن باید «اُرمیه» باشد، چه کلابادی در التعرّف، او را از مشایخ جبال دانسته و سلمی یکی از سخنان او را از قول علی بن ابراهیم اُرموی ـ که ظاهراً همشهری او بوده ـ نقل کرده است. از کلابادی و سلمی صریحتر، خواجه عبدالله انصاری است که ابن یزدانیار را «ارموی» خوانده و گفته است که وی «اُرُمی» بوده و حتی گفته است که «گور وی به اُرُمی» است. از نویسندگان متأخر، حمدالله مستوفی هم او را اهل «اورمیه» دانسته و جامی هم در نفحات الانس، نسبت او را ارموی ذکر کرده است» (پورجوادی، ۱۳۷۷: ۷۰).
در پیگیری نظر پورجوادی، نباید نوشته ابونصر سراج در اللّمع را از نظر دور داشت. او در نقل مخالفت و دشمنی شبلی با ابن یزدانیار مینویسد که دشمنی شبلی با ابن یزدانیار به حدی بود که روی ابن یزدانیار، اسم گذاشته بود و او را «گاو ارمنی» خطاب میکرد و وقتی کسی از آن ناحیه میآمد از او میپرسید: «از گاو ارمنی چه خبر؟!». این عبارت در متن اللّمع، «ثورالارمنی» ضبط شده که البته به نظر، تصحیفی از «ثور الاُرَموی» است.
ظاهراً عقیده استاد بدیعالزمان فروزانفر هم بر ارومیهای بودن ابن یزدانیار است. استاد در پاورقی ترجمه رساله قشیریه، که ابن یزدانیاردرآن، ازاهالی«ارمنیه» خوانده شده، چنین توضیح میدهند: «[ارمنیه] چنین است در متن عربی و ظاهراً باید «ارمیه» باشد چنان که در طبقات الصوفیه سلمی و نفحات الانس آمده است» (قشیری، ۱۳۷۴: ۷۷).
گویا در مقطعی، شباهت ظاهری و قرابت املایی «ارمیه» و «ارمنیه» باعث اشتباه مورّخان و صاحبان متون تصوّف درباره نام شهر ابن یزدانیار شده است.
روایت ابن بزاز اردبیلی در صفوه الصفا مبنی بر زیارت مزار ابن یزدانیار در «ارمیه» توسط شیخ صفیالدین اردبیلی، تردیدی در ارومیهای بودن او و اشتهار خاک جایش در میان صوفیه سده هشتم آذربایجان باقی نمیگذارد (ابن بزاز، ۱۳۷۶: ۷۶۳).
بهتر است در این بخش، نظر مرحوم استاد عبدالحسین زرینکوب را نیز که حاوی نکتهای مهم و قابل توجه است، نقل کنیم. «شاید نسبت ارموی او با نسبت ارمنی منافات نداشته باشد و در اصل کردی ارموی بوده است که خانوادهاش در ولایت ارمنیه میزیستهاند» (زرینکوب، ۱۳۷۹: ۱۲۸).
افزون بر اصالت آذربایجانی ابن یزدانیار، مسئلهای دیگر که در مورد زندگانی او وجود دارد، این است که نه سال تولد او برای ما معلوم است و نه سال درگذشت او. همه منابع در این مورد خاموشاند. امّا قرائن موجود، نشان میدهد که وی در نیمه دوّم قرن سوّم زندگی میکرده و معاصر جنید و شبلی بوده و احتمالاً در اوائل قرن چهارم درگذشته است.
«سلّمی اقوالی از ابن یزدانیار را با واسطه ابوبکر رازی، محمدبن عبدالله بن محمد شاذان نقل میکند. چون فوت رازی در سال ۳۷۶ بوده و لذا میتوان حدس زد که ابن یزدانیار دهه اوّل یا حتی سالهایی از دهه دوّم و نیز دهه سوّم قرن چهارم را هم درک کرده باشد»(پورجوادی، ۱۳۷۷: ۷۰). صمد موحّد نیز سال وفات ابن یزدانیار را ۳۳۳ هجری دانسته است(موحد، ۱۳۹۰: ۵۳).
دیدگاهتان را بنویسید